ياسـر ، همــزه
برادر اول: ياسـر ، همــزه...
برادر دوم: همـزه به گوشـم!
برادر اول: سلام برادر! خدا قوت! چه خـبر؟
برادر دوم: هيچي. الحمدالله همه چي خوبه!
برادر اول: خـدا رو شکر!
برادر دوم: اين موبايل تو هم که خش خش ميکنه برادر!!
برادر اول: آره! حاج آقا گـفته انشاالله يدونه از اون سوني جديدا که برادر ناصـر و برادر يعقوب دارن برام ميگيره.
برادر دوم: ان شاالله!
برادر اول: راسـتي سـوژه ها گويا اين هفـته رفـته بودن «اسـتخـر»
برادر دوم: آره امروز تو جلسـه شـنيدم! پس حالا چيکار کنيم؟!
برادر اول: نميدونم! حاج آقا گفـته عمليات رو ممکنه به تعويق بندازيم....
برادر دوم: چطور مگه؟
برادر اول: آخه اين هفته تو «شهدشيرين شهادت*» بدوبيراه و قرقر ننوشــته بود!
برادر دوم: مارو گرفـتي برادر! مگه ميشـه اونا قـر قـر نکنن و به زمين و آسمون و مقـدسات بدو بيراه نگن؟!!
برادر اول: همين ديگه! قضـيه مشکوکه! نميدونيم ارشاد شـدن يا اين هفـته همينجوري از دسـتشون در رفـته!
برادر دوم: به! ما رو بگو که کلي خودمون رو آماده جهاد في سبيل الله کرده بوديم!
برادر اول: حالا اشکال نداره! چيزي که زياده تو اين مملکت سوژه اس!!
برادر دوم: اوکي! پس من به بقيه برادرا ميگم فعلا کشيک ندن.
برادر اول: خيلي ممنون. فعلا بهشون بگو تو آماده باش باشن تا خـبر بعـد
برادر دوم: اوکي!! جون هرکي دوست داري اين موبايلتو برا دفعه بعـد عوض کن!
برادر اول: حتما! في امان الله!
برادر دوم: اوکي! باي!!
*: کاپوچينو
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر