
عجب دنيائيست....
ديروز با يکی از دوستان رفته بوديم "وست وود"، منطقه ايرانیها، تو يه کافیشاپ عربی، يه قهوه ترک بخوريم تا غم غربت و زندگیتوی آمريکا رو برای چند لحظهای از ياد ببريم...
تو حال خودمون بوديم و از درد و غم دنيا آزاد، که يه آقايی با لباس پاره و شلوار جين کثيف و چاک چاک، يه جفت دمپائی پلاستيکي، با موهای بلند و آشفته، و ريش و سبيلی که صورتش رو تماما پوشونده بود، جلو اومد:
- سلام!! شما ايرانی هستين؟!؟!
با تعجب نگاهی بهش انداختم...:
- بله ..
خنديد و خيلی محترمانه ادامه داد:
- حال شما خوبه ايشالله ؟ ببخشيد مزاحمتون شدم، دارين يه خورده پول به اين هموطنتون کمک کنين؟ امروز هيچي نخوردم....
صدام در نميومد....دوستم دست کرد تو جيبش و يه خرده پول بهش داد، اون هم تشکر کرد و رفت......
من هنوز مونده بودم که اين ديگه چی بود!
تا اون موقع توی آمريکا گدای ايرانی نديده بودم. اصلا فکرش رو هم نميکردم که توی آمريکا، کسی که اينهمه همت کرده و خودش رو به اينور کره خاکی رسونده (حالا به هر نحوی)حالا اينجا کارش به گدائي بکشه ...
دلم گرفت... حالم هنوزم از اون موقع گرفته اس. هنوز هم سرم درد ميگيره وقتی به يادش ميفتم ....
يعنی باز هم ايرانی های ديگه ای هستند که خارج از ايران از فشار فقر کارشون به گدائي کشيده ؟؟ کسی خبر داره؟؟
سلام
پاسخحذفكسي كه فكر و تدبير دارد از هر چيز كه ببيند پند ميگيرد
امام علي (ع)