۱۳۸۱ اسفند ۱۲, دوشنبه

ماجراي خانوم رئيس!

من مينويسم ، پس هستم !

من چرند مينويسم ، پس ديگه حتما صد در صد هستم!!!






‌‌





ماجراي خانوم رئيس!

آقا، يه روز اومدن به ما گفتن كه يه دختر خانومي قراره بياد و رئيسمون بشه! ما هم كه شنيده بوديم اين دختره خوشگل و خوش هيكله، با "آغوشي باز" و از خدا خواسته اين افتخار بزرگي كه نصيبمون شده بود رو ارج نهاديم!! بعدا ديدم كه خيلي هاي ديگه از كله گنده هاي شركت هم آغوششون بخاطر اين افتخار بزرگ، 180 درجه بازه! بالاخره اين افتخار خانم ، يعني ببخشيد، اين يارو دختره تشريف آوردن سر كار و كارشون رو شروع كردن! رئيس بزرگتره ،‌ ما و دختر خانوم رو به هم معرفي كرد. ما هم سلامي كرديم و چنان لبخند مليحی زديم كه لبمون چسبيد بيخ جفت گوشهامون!! با خودم گفتم تا باشه از اين رئيسها باشه!! بعد از ما خواستن كه چون اين خانوم تازه وارده بيزحمت فوت و فن و كارها و كاغذبازي ها و قوانين و مقررات و ضوابط و روابط و غيره و ذلك رو براش توضيح بدم!! من هم گفتم چشم، و شروع كردم بي زحمت به رئيسم (!!)‌ كار ياد دادم! مثل يك پسر خوب و ماه و نازنين ، ‌همچين با گشاده روئي رفتار ميكردم كه اگه كسي نميدونست فكر ميكرد كه اگه پسر پيغمبر نيستم ،‌ حداقل همسايه ديوار به ديوار پيغمبر ديگه حتما هستم!! اما از خدا كه پنهون نيست،‌از شما چه پنهون، اين دختره چنان اخلاق مزخرفي داشت كه نگو و نپرس! اول از همه اينكه گزارشات رسيده حاكي از آن بود كه اين خانوم با اينكه 29 سال بيشتر نداشت، 3 تا بچه قد و نيمقد از سه بابای مختلف(!)‌ تحويل جامعه داده بود!! يكي سياه سوخته، يكي موطلائي، يكي هم چشم بادومي!!! از اون طرف،‌ رئيس بزرگ بزرگه هم مثل مگس كه دور چيز(!!)‌ ميچرخه...، يعني ببخشيد! مثل پروانه كه دور شمع ميچرخه، قربون صدقه اين دختره ميرفت! به نظر ميرسيد علاقه شديدي داشت كه بابای بچه چهارم دختره باشه!!!

بگذريم،‌ بعد از دو سه هفته‌اي كه اين دختر خانوم به كارا وارد شد، شروع كرد به دستور دادن و "رئيس بازي" درآوردن! تا چهار نفر رو اطرافش ميديد بادإ به غبغب مينداخت و شروع ميكرد كه: پيام اين كارو بكن، پيام اون كارو بكن، پيام چرا اين كارو نكردي؟ پيام چرا اون كارو نكردي؟ پيام اين كارو كي ميكني؟ پيام اون كارو كي ميكني؟ پيام چرا داري اين كارو ميكني؟ پيام چرا داري اون كارو ميكني؟ پيام اين كارو قبلا بايد كرده هستيده بوده باشي،‌ پيام اون كارو قبلا بايد ميكرده شده خواهد بودي، پيام.. پيام ...

يكي نبود بگه آخه دختره [Beep] يادت رفته من يادت دادم چطوري رئيس بشي؟؟ وقتي هم كسي اون اطراف نبود، ميومد پيش من و ازم ميپرسيد كه بهش توضيح بدم فلان كار و بهمان كار رو چه جوري انجام بده!!

هنوزم كه هنوزه من دارم مثل پسر خوب ،‌ اوامر رئيسم رو اجرا ميكنم و رئيسم هم هر وقت سئوالی داره و كاری رو بلد نيست مياد از من ميپرسه!! ولی چشمم كور، دندم نرم،‌ حداقل به اين نتيجه علمی- هنری رسيدم كه آدمها رو نبايد با شكل و قيافه و اندازه دور كمر‌شون(!!) قضاوت كرد!!



اگه ديدين ديگه چيزی ننوشتم و ازم خبر‍ نيست ،‌ بدونين از دست اين رئيس جان خودم رو دار زده‌ام!!!





۵ نظر:

  1. ذددئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئئو..-وو

    پاسخحذف
  2. ٍٍِـ،آِ،ـل،آٍ

    پاسخحذف
  3. VAGHE AN KE !NAMIDONESTAM IN GHADR DAST VA PA CHOLOFTI HASTY.TO KE IN HAMEH AZKHODET TARIF MIKONI CHERA BABAYEH BACHEYEH 4TH NASHODI?
    BAZI VAGHTA FEKR MIKONAM ABADANI HASTI (BEKHATAREH IN BOLOFHAEE KE MIZANI)

    پاسخحذف
  4. baba damet garm.ageh mikhay charand benevisi ye tori benevis ke ya ma ro bekhandooneh ya geryamoon biareh va ya behemoon hal bedeh na intori ke faghat az khodet taarif koniyo charand begi
    omidvaram az harfam narahat nashodeh bashi
    azat do ta soal miporsam javabamo bedeh
    1.chera dar mored football onam persppolis chizi neminevisi va khabari nemidi
    2.khodet perspolisi hasti ya na .javabe in kheyli baram mohemme lotfan beferest

    پاسخحذف
  5. من اگه جات بودم سعي ميكردم باباي پنجم بچش باشم

    پاسخحذف