"اولين دبيرستان براي همجنسبازان در نيويورک آمريکا افتتاح شد."
در گوشه ديگری از دنيا:
- پسرمون رو فرستادم آمريکا. خوشبختانه يه مدرسه پيدا کردم که همشون پسرن! گفتم اينجوري خيالم راحت تره!
سر امتحان:
- اسی ؟ اوا جون فری جواب سئوال پنجو بده!
- بلا؟ سئوال دوازده رو الف زدی يا جيم؟
در دفتر مدير:
- آقاي مدير، قربون اون چشمهای نازت بشم! به خدا ما کارینکرديم!
- مگه تو خودت داداش و بابا نداری بي وجدان؟!!
توی حياط مدرسه:
- اسی؟ اين پسر تازه وارده خوب تيکه ايه ها!
بعد از زنگ فيزيک:
- آقا ببخشيد، من اين ترم هم دوباره از کلاس شما 5 گرفتم! ميشه ايندفعه رو هم مثل ترم قبل با هم ... کنار بيايم؟!
بعد از زنگ شيمی:
- اين دبير شيميمون خيلي نازه! فقط خدا کنه اون حلقه نامزديش فقط برا ظاهر سازی باشه!
زنگ تفريح:
- ديدی آقا ناظم به فری گفته بود ولی شو بياره؟
- ولی شو نديدم! ولی اون داداش کوچيکش خيلی ناز بود!!!
در خوابگاه دانشجويی:
- اسی؟ سشوار منو نديدی؟!
- چرا فری جون! همونجا پيش شلوار قرمزه منه!!
نوشته شده روی ديوار دستشويی مدرسه:
- ريش خم اندر خمت حلقه دام بلاست!!!
- .. رفتی و با يکی ديگه دوست شدی هيچ خيالی نيست!
يه روزی نوبت من ميشه بيام حالتو بگيرم ... !!!!!!!!